ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
++این چند وقته اتفاقات زیادی افتاد که مهمترینش بی نت شدن من بود.
اگه تونستم این پستو کامل کنم. داره پی ام میده
خوب مجبوری وقتی نمیتونی چت کنی میای چت. والا. منم بی اعصاببب
خوب داشتم میگفتم نت خونمون قطع شده به دلیل مصرف بیش از حد
البته داستاننننن داره این قطع شدن وای فایمون. ازاونجایی که ترافیکمون تموم شده بودو باید سیستم نتو قطع میکرد و به دلیل خرابی سیستم نت قطع نشده بود و ما به این نکته پی بردیم پس کوتاهی نکردیمو حدود 20 گیگ فیلم دانلود کردیم
بعدش که شرکت فهمید نتمونو قطع کرد
به همین دلیل مجبوریم فعلا بانت گوشی بیایم تا شرکت اینترنتیمونو عوض کنیم.
++خبربعدی هم اینکه یه سرماخوردگی خفننننننن نصیبم شد که 3 روز فقط خواب بودم.
++حدودا یه هفته ای هم ازش خبر نداشتم ولی بعدش با کلی صحبت و حرف فعلا صلح برقراره.هفته پیش هم یه سفر کاری به تهران داشت خیلیییی هم اصرار کرد بیاد همو ببینیم. ولی من ترجیح دادم فعلا همو نبینیم و ازش خواستم نیاد. البته جایی هم واسه قرارگذاشتن نداشتیم واسه همین بیشتر اصرار کردم نیاد
++ تصمیم گرفتم به اینده فکر نکنم فعلا که من به کسی تعهدی ندارم پس بودنمون باهم مشکلی ایجاد نمیکنه تا سرنوشت چی بخاد برامون.
نمیخام چیزی باعث بهم زدن ارامشم بشه.هرچنددددد که خیلی دارم خودمو کنترل میکنم که نسبت به خیلی چیزا بی اهمیت باشم. سختهههههه ولی من از پسش برمیام.
++ مدرسه هم روزای اخرشو میگذرونه.هم خوشحالم هم نه.
++ موقع ناهار تصویب شد که احتمالا فردا بریم شمال. میخواستم همین موضوعو بهش بگم که رئیسش پیشش بود گفت عصر حرف میزنیم و رفت.
فعلا همین خبرا یادم بود.