سکوت

چرا من نباید حق اعتراض داشته باشم؟؟؟

ظهر که به بهانه بازار دو دقیقه هم باهام چت نکرد. رفت تا عصر که خودم بهش اس دادم منم هستما. جواب داد بازارم

اوکی مزاحمتون نمیشم بای.

یعنی بس که حوصلم سر رفته بود داشتم دق میکردم. اقا هم که سرش گرم بود

خیلییی هم کفری شده بودم 

مامانمو مجبور کردم بریم خونه داییم از تو خونه بودن واسم بهتر بود. ساعت 8 رفتیم تا 10 اونجا بودیم

وقتی برگشتیم سعید اس داد منم هستما

اوف که الان وقت تلافی بود.

جواب دادم من بازارم

خخخخخ

حدود یه ربع بعد

از بازار برنگشتی؟

من خونه ام

اره مشخصه که خونه ای. چون وات نیستی

سریع یه وای فای به گوشیم دادم که بفهمه خونه ام

بدون اینکه به رو خودش بیاره میگه امشب شبه جمعه ستااااا

دلم میخاست خفش کنم

میدونی دلم برات تنگ شده و عصبیمو از این حرفا

منم فرصتو غنیمت شمردمو حرفایی که تو دلم بودو گفتم

دلت تنگه و وقت نداری باهام چت کنی

دلت تنگه و بازار رفتن با خاله هات واجبتره و.....

بعد میگه چرا بدون اینکه توضیح ازم بخای داری محاکمه میکنی

تازه طلبکارم شده

توضیح میده که اول داشتم بازی پرسپولیسو نگاه میکردم بعدش رفتم با ماشین خیاطی که قد  شلوارمو درست کنه که تو توی ترافیک که بودم اس دادی خوب منم پشت فرمون بودم واسه همین نشد اس بدم

تا اینکه ساعت 8:40 که رسیدم اس دادم. حالا اس ام اس اقا ساعت 10 به من رسید. الله و اعلم که 8 اس داده یا 10

من که حرفاش یا به قول خودش توضیحاتش قانعم نکرد و نمیکنه.

به هر حال با قهر رفتیم خوابیدیم

اینم از شبه جمعه ما

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.