من اگه خدا بودم

من اگه خدا بودم، وقتی شیطان در برابر انسان سجده نکرد ، خشتکش رو در می آوردم و از بارگاه بیرونش می کردم !

چه معنی داره شیطان به حرف خدا گوش نکنه !

 

وقتی می خواستم پیغمبر  خلق  کنم، از ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر، ۶۲۰۰۰ نفرش رو از زنان منسوب می کردم تا عدالت رعایت بشه !

 

کمی سلیقه به خرج می دادم و بجای اینکه خونه خودم رو در صحرای خشک و بی آب و علف عربستان بنا کنم، در سواحل جزایر هاوایی یه خونه شیک و مدرن بنا می کردم با سوییت های مجهز و مجانی برای زواری که برای زیارت میومدن !

 

هیچوقت خونه خودم رو در انحصار مسلمون ها قرار نمی دادم و همه حق داشتن بیان خونه ام …

 

حتی بی خدا ها! قدمشون سر چشم! زوار بجای اینکه تو صحرای عرفه بدو بدو کنن، کنار ساحل بدو بدو کنن حالشو ببرن و بجای لباس احرام هم مایوی دو تیکه بپوشن !

 

یه مشت از این حوری ها و قلمان رو هم مامور می کردم به حجاج سرویس بدن و پذیرایی کنن تا زیارت بهشون بهتر بچسبه !

 

اصلا نمی ذاشتم آدما صبح و ظهر و شب هی نماز بخونن و سجده کنن و حرفای تکراری بزنن! کمبود که ندارم هی بخوام طفلکی ها رو اذیت کنم که !

 

همه مسجد ها رو هم جمع می کردم به جاش کافی شاپ و کتابخونه و سینما درست می کردم !

یه چند تاش رو هم قهوه خونه سنتی درست می کردم که محسن نامجو توش سه تار بزنه و بخونه !

 

هر کسی هم که من رو صدا می زد و می گفت اِی خدا، زود بهش می گفتم جانم …عزیز دلم …نه اینکه محل سگ هم نذارم! بنده آفریدم باید سرویس بدم دیگه … گوسفند که نیستن ول کنم تو بیابون !

 

قشری به نام روحانیت رو اصلا خلق نمی کردم  ! به بنده هام همه یه جو عقل می دادم تا بتونن بد رو از خوب تشخیص بدن و نیازی به فتوا و این مزخرفات نباشه !

 

عزراییل رو هم می فرستادم اونجا که عرب نی انداخت بره غاز بچرونه! به جای عزراییل یه حوری خوش هیکل سفید و بلوری می فرستادم تا جون مرد ها رو بگیره و یک جوون رعنای خوش هیکل رو هم می فرستادم تا جون خانمها رو بگیره! (اینجوری دیگه نه تنها کسی از مرگ نمی ترسید، بلکه این پیرزن پیرمردها هی از خدا مرگ میخواستن نصفه شبی) !

 

جون بچه ها رو هم اصلا نمی گرفتم! اصلا اجازه نمی دادم انسان ناقص و معلول به دنیا بیاد … ریشه جنگ رو هم خشک می کردم، بجاش عشق و عطوفت و مهربونی می کاشتم !

 

سعی می کردم حضورم اینقدر در زندگی مردم ملموس باشه که دیگه هیچ کس نگه خدای چی! کشک چی! ….. خدا کیلو چند؟ ….. کدوم خدا؟

 

آخ که اگه خدا بودم یه بهشت توی یکی از سیاره ها خلق می کردم اخرین مدل! نه اینجوری که توی جوب هاش (جوی هاش) شیر و عسل بیاد! شیر و عسلی که توی جوب (جوی) باشه، به درد همون اعراب هزار و چهار صد سال پیش می خوره! اونایی که بنده صالح بودن می فرستادم توی این بهشت و اونایی هم که خطا کار بودن و بنده های درست درمونی نبودن، بجای جهنم می فرستادم توی عربستان زندگی کنن تا قدر عافیت رو بدونن !

 

از خدا بخاطر این همه اختلاف سلیقه عذر خواهی می کنم

دلم شاد نمیشه

نمیدونم چرا هرکاری میکنم

خرید میکنم

میرم بیرون دور دور 

رانندگی کردم

پاستیل خوردم

بستنی خوردم

کلی چیزای خوشمزه واسم خریدنو خوردم

کتاب خوندم

هرکارییییی که دوست داشتم کردم 

ولییییییییییییی

ولی دلم شاد نشد. که نشد که نمیشه


پی نوشت:

من ادم دپرسی نیستم ولیییی مشکلات زیادی بهم فشار اوردن

تحملم تموم شده 

بی اعصاب

این چند روز خیلی از نظر روحی داغون بودم و کسی جرات نداشت باهام حرف بزنه سریع پاچه میگرفتم. ولی خداروشکر امشب یکم ارومترم . هنوز کلی جا داره که به ایده آل برسم.

به ارامش مطلق نیازمندم.


کم اوردم

کم اوردم شدیددددد 

اخه چرا اینجوری شد؟ 

دیونه نشم کار کردم

دغدغه

++ معدم داغونه. شدیددددد درد میکنه



++ مقالم برا شیراز پذیرفته شده ولی چکیده انگلیسیش ریوایز خورده به همکارمم که زبان تدریس میکنه نشون دادم گفت مشکل دستوری نداره ولی چرا بهش گیر دادن . نمیدونم


++مدرسمون تموم شد 


++کتابمم صفحات اخرش مونده یه پست دربارش میزارم


++متأسفانه  وقتی یاد میگیریم چطوری باید تنها زندگی کنیم  که دیگه چیزی از عمرمون نمونده.


اخرین روز

فردا اخرین روز مدرسه ست. هم خوشحالم هم ناراحت

خصوصی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حوصلم سر رفته شدیدددددد

دلتنگی

حس دلتنگی قشنگه به شرط اینکه دو طرفه باشه


خصوصی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.