اخرین 5 شنبه بهمن

اسم ها مستعار هستند

سعید اومده تهران خونه خالش. تهران که نه پاکدشت. 

دیشب کلی تو وات میگفت اومدم نزدیک تر شدیم بزار بیام همو ببینیم. خوب منکه سر کار میرم صبحا نیستم بعدشم تو این سرما کجا بریم. تو کدوم پارک . نمیشه که بریم تو خیابونا. واسه همین ترجیح دادیم همو نبینیم

الان هم قراره بره پنج شنبه بازار با خاله های گرامیش. منم که فقط حرص میخورم. خوبه خودشون شوهر دارنا.

اینم از امروز ما. 

خوش اومدم

سلام خوش اومدم ایا؟

از اسم وبلاگم فکر کنم مشخص باشه که چیا میخام توش بنویسم

پست بعدی از سه سال گذشته و اشناییمون میگم تا الان

فعلا