من میخاستم اون نخواست

ظهر که اس داد خونریزیم بند نمیاد خوشحال باش خیلی نگرانم کرد. میدونستم هرچی اصرار کنم بره دکتر بی فایده ست. به دوستش اس دادم لطفا ببرش دکتر.

منو دوستش سر یه ماجرایی که بعدا میگم کاری کردیم که جفتمون از هم ناراحت بشیمو ایشون هم قسم خورده بود که اصلا جواب منو نده. ولی امروز من از ناچاری بهش اس دادم. بعد از 30 مین جوابمو داد و گفتم که ما چون دعوا کردیمو قهریم به حرفم نمیکنه اما ازتون میخام ببرینش دکتر

جوری از عشقو دوست داشتن سعید نسبت به من حرف زد که خداییش یادم رفت دعوا کردیمو قهریم.کلی ذوق کردم. خیلی حسه خوبیه یکی اینجوری از دوست داشتن و عشق ما تعریف کنه. روحیه ای دوبرابر گرفتمو تصمیم گرفتم هرجور شده باهاش اشتی کنم. ولیییی

ولی دریغ از یه ذره تغییر تو رفتارای سعید.

عصر یه 15. 16 باری زنگ زدم که اصلا جواب نداد

کلی حرف زدیم اما این اقا کوتاه بیا نیست

باهرپیامی که تو واتساپ میداد من اشک میریختم.

خیلی مصمم بود که منو نمیخاد.

اگه قیدمو بزنه من چیکار کنم؟؟؟

خدابا کمکم کن من میخامش

غرور

غرورم نمیزاره جوابشو بدم. البته حرصم گرفته چون از صبح 20 بار انلاین شده همین اخر شبی ساعت 11.30 پی ام داده چیه بیکار شدی؟

منم از حرصم جواب ندادم. اگه یکم زودتر میداد به یه بهانه ای جواب میدادم.

خدایا نمیخام از پیشم برهههههههه. خودت درستش کن 

لج و لجبازی داره رابطمون خراب میشه


بعدا نوشت:

ساعت 12 بود دیگه بعد از کلی جوک خوندن راجع به فریال و برنامه استیج میخاستم نتو ببندم که دیدم دوباره پیام داد. راستش خیلیییی خوشحال شدم . البته من کوتاه نیومدمو همچنان با طعنه باهم حرف زدیم ولی هنوز مشخصه جفتمون از این وضیعت ناراضی ایم.

خداییش همش اونه که پیام میده من خیلی مغرورترم .همین اخلاقشه که خیلیییی دوستش دارم. به قول خودش میگه از من زن زلیل تر مگه هست.خخخ


تحمل

دقیقا یکی دو روز میشه که اصلا حرف نزدیم

امروزم اصلا خبری ازش نشد. همش تو تلگرام چک میکنم ببینم انلاینه یا نه. الانم هست ولی هیچ پیامی بهم نداد.

فکر کنم اونم موافقه که من نباشم تو زندگیش

چقد روزای سختیه 

چه عاجزانه به گوشیم نگاه میکنمو اثری ازش نیست

خدایا کمکم کن تحمل کنم و با سختیش کنار بیام

امدنی کوتاه

من حق دفاع کردن از خودمم نداشتم

برای منو زندگیمو ایندم به راحتی اب خوردن تصمیم گرفت و رفت

برو ازدواج کن

به همین راحتی. برم ازدواج کنم. خوشبخت بشم

هاهاهاهاااااا

خنده دار ترین جوک سال

راحت ترین راه واسه بیرون کردنم از زندگیش

میرم و برات تو سال جدید ارزوی خوشبختی در کنار تک تکککک عزیزات دارم

بای

دوستش ندارم

دیگه احساسی بهش ندارم. حتی بودو نبودش دیگه واسم مهم نیست.


بحث و جدال

اقا سعید شنبه شب حرکت کردن به طرف خونه . و ساعت 6:30 بهش اس دادم کجایی گفت دارم کارامو میکنم باید برم عوارضی قم و منتظر اتوبوس بمونم.

بابا برای خونه گوسفند کشته بودو اورد تا ریز کنیم و بسته بندی.

دیدم دست تنهاست منم رفتم کمکش.

غافل از اونجا که سعید مدام زنگ زده و اس داده و من گوشیم سایلنت بود متوجه نشدم. بعدشم که جواب دادم که اقا عصبانی بودن . اس داده میدونی من از اینکه زنگ بزنم یا اس بدم جواب ندی بدم میاد چرا دست میزاری رو نقطه ضعفم

اخه من اصلا یادم نبود بهش اس بدم که دستم بنده. 

اینجوری شد که دعوا شروع شد

بعدشم وسط چتمون تو وات گذاشت رفت. بهش اس دادم کارت خیلی زشت بود.

حالا نگو اقا از حرصش گوشیو خاموش کرده

منم گوشیو سایلنت کردمو خوابیدم

یه ربع بعدش گوشیشو روشن کرده بودو بهم اس داده بیا وات درحالی که من خواب بود. باز دوباره عصبانی شده بود. 

صبح ساعت7 بهش اس دادم رسیدی؟ 

دیدم جواب نمیده. کارامو کردمو حاضر شدم رفتم سرکار. ظهر که داشتم برمیگشتم خونه دیدم زنگ زدو کلی غر زد ولی حالش خوب بود عصبانی هم نبود منم چیزی نگفتم. گفت برو ناهار بخور. بخواب بعدا حرف میزنیم.

یعنی نمیای چت؟

نه باشه بعدا

بازم چیزی نگفتم. دیدم 18 روز پیش خانوادش نبوده گفتم بزار با اونا باشه. دیگه ازش خبری نشد تا ساعت 10 که اونم 2تا اس داد که خطا خرابه نت قطعه. و بهانه اورد. 

اخر شبم اس داد دارم میرم خونه خودم بزار برسم اس میدم 

وقتی هم رسید بعدش گفت خوابم میاد میخام بخوابم

منم گفتم اگه دیگه جوابتو ندادم ناراحت نشو.

اوکی شب خوش بای

با اینکه دید ناراحت شدم ولی بازم رفت خوابید.

صبح رفت سرکار نه اس داد نه زنگ زد تا بعد ازظهر که تو وات یکم بحث کردیم و چونحوصله بحثو نداشتم نتو قطع کردم و خوابیدم. بعدش الان دوباره اس داد. بهش میگم چیه بیکار شدی و سرت خلوت شده یاد من افتادی؟

دیروز که اصلا یادت نبود منم هستم و یک ثانیه هم واسم وقت نداشتی. نت خراب بود . خطا مشکل داشت

نمیخام باهاش بیشتر از این بحث کنم. بزار هرکاری میخاد بکنه. واسم مهم نیست

اینم از ماجرای بحث و جدال ما

دعوای روز جمعه

توضیح دادم که چت دیشبمون به کجا رسید.

صب قرار بود با خواستگار خواهرم بریم صبحونه بیرون  . ساعت 9 از خواب بیدار شدم و یه چایی خوردمو حاضر شدم تا اقای داماد و خواهرش ساعت 10 اومدن دنبالمون و حدوا 11 بود رسیدیم به محل موردنظر. تمام راه ارزو میکردم کاش ما هم بدون هیچ مشکلی میتونستیم باهم باشیم. ولی ما اگه ازدواج کنیم فکر کنم تا چندین سال حمایت خانواده هامونو نداشته باشیم این در صورتیه که اگه بزارن ازدواج کنیم.

حدودا2 ساعت بودیمو برگشتیم

من در باره این خواستگاری چیزی به سعید نگفتم چون هنوز جواب قطعی از خواهرم نشنیدیم.

تو راه اس داد اوکی...

منم جواب دادم. اوکی.....

البته منتظر بودم زودتر از اینا اس بده که نداد

بعدش ساعت 5 اس داد الان جواب اس دادی.

حالا من همون موقع جوابشو داده بودم. گفتم من بلافاصله جواب دادم شما خواب بودی

بیرون رفتی خوش گذشت؟

چون ما اکثرا جمعه ها میریم بیرون واسه همین تیکه انداخت

منم نه اوردم و نه بردم گفتم اره جات خالی

کجا رفته بودی؟

با خواستگار خواهرم رفته بودیم برف بازی.

دستی اینجوری گفتم تا حرصش در بیاد

دیدم اومد نت

چشمتون روز بد نبینه دعوای ما شروع شد

اره من نامحرمم من نباید بدونم من غریبه ام که نگفتی

من هرچی تو خونمون بشه میگم تو از همه چی خبر داری و....

اینقد گفتو گفت تا منم هرچی تو این چند وقت تو دلم بود گفتم

از بازار رفتن با خاله هاش و خلاصه از همه چیز

بعدش سوالاش راجع به خواستگاره شروع شد

چیکارست. مدرک چیه. ماشینش. خونش و....

اخرم مقایسه کرد با خودش که من ماشین ندارم من اینجورم من اونجورم

پس خوشبختت نمیکنم و بهتره با من نباشی و. ....

وقتی خودشو اینجوری مقایسه کرد دلم گرفت. عشقی که ما به هم داریم با هیچ پولی خریدنی نیست. 

اینقد بحث کردیم تا اخرش کوتاه اومدیم. 

میگه اگه دونفر عشقم باشن تو دنیا یکیش تویی یکیش سحر. که هرکارییییییی کنید من نمیگم چرا 

میگه مطمئن باش من لوس و نازک نارنجی بارت میارم.

اخر صحبتامونم رسید به مراحل ازدواجمون.

میگه به نظرت چقد میشه خرج عروسیمون؟

قرار شده خرید فقط حلقه بگیریم( من گفتم سرویس طلا نمیخام میگه من دوست دارم بهترینشو واست بخرم. میگم باشه هر وقت اوضاع مالیت بهتر شد یه خوبشو واسم بخر). یه جشن عقد ساده و مهمونای درجه یک . عوضش یه هفته بریم شمال یه هفته هم سه نفری بریم دبی.

بعدشم کلی قربون صدقه هم رفتیم و ساعت شده بود 12 . چون فرداش من میخاستم برم سرکار بای کردیم و خوابیدیم.


سکوت

چرا من نباید حق اعتراض داشته باشم؟؟؟

ظهر که به بهانه بازار دو دقیقه هم باهام چت نکرد. رفت تا عصر که خودم بهش اس دادم منم هستما. جواب داد بازارم

اوکی مزاحمتون نمیشم بای.

یعنی بس که حوصلم سر رفته بود داشتم دق میکردم. اقا هم که سرش گرم بود

خیلییی هم کفری شده بودم 

مامانمو مجبور کردم بریم خونه داییم از تو خونه بودن واسم بهتر بود. ساعت 8 رفتیم تا 10 اونجا بودیم

وقتی برگشتیم سعید اس داد منم هستما

اوف که الان وقت تلافی بود.

جواب دادم من بازارم

خخخخخ

حدود یه ربع بعد

از بازار برنگشتی؟

من خونه ام

اره مشخصه که خونه ای. چون وات نیستی

سریع یه وای فای به گوشیم دادم که بفهمه خونه ام

بدون اینکه به رو خودش بیاره میگه امشب شبه جمعه ستااااا

دلم میخاست خفش کنم

میدونی دلم برات تنگ شده و عصبیمو از این حرفا

منم فرصتو غنیمت شمردمو حرفایی که تو دلم بودو گفتم

دلت تنگه و وقت نداری باهام چت کنی

دلت تنگه و بازار رفتن با خاله هات واجبتره و.....

بعد میگه چرا بدون اینکه توضیح ازم بخای داری محاکمه میکنی

تازه طلبکارم شده

توضیح میده که اول داشتم بازی پرسپولیسو نگاه میکردم بعدش رفتم با ماشین خیاطی که قد  شلوارمو درست کنه که تو توی ترافیک که بودم اس دادی خوب منم پشت فرمون بودم واسه همین نشد اس بدم

تا اینکه ساعت 8:40 که رسیدم اس دادم. حالا اس ام اس اقا ساعت 10 به من رسید. الله و اعلم که 8 اس داده یا 10

من که حرفاش یا به قول خودش توضیحاتش قانعم نکرد و نمیکنه.

به هر حال با قهر رفتیم خوابیدیم

اینم از شبه جمعه ما

عدم تمایل به دیدار

نمیدونم چرا اصلا تمایلی ندارم ببینمش. الان که سعید پاکدشته و تقریبا بهم نزدیکه همش میگه بیام اونجا. میگم نه. بهانه میارم بیای تو این هوای سرد کجا بریم . جدیدا با کوچیکترین رفتارش به راحتی حرصم در میاد. مخصوصا که الان با خاله هاش رفته بازار.

یه شلوارم خریده با اون سلیقه اش. مطمئنم قشنگ نیست

گذشته قسمت اول

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.